یه شب که دلم از عالم و آدم پر بود،
گفت: نگران نباش دیوونه،
فکر کردی من تنهات میذارم؟
یا اینکه کسی میتونه جایِ تورو
تو قلبم بگیره؟
کاری به اتفاقاتِ بعدش
و اینکه تنهام گذاشت ندارم…
می‌خوام بگم:
هر آدمی یکبار و لااقل برای یه شب،
خوشبخت ترین آدمِ روی زمین بوده…!


بير شیرین سوزلواوجابويلي يارايار اولموشام

جان وئریب ناز آلميشام رسواي بازاراولموشام

نيلوم اخر يوخدي بو جاندان صورا ايري واريم

بير بو جاندور گون قباقنده قالان قار اولموشام

ائتمشم ازبر ادين ديلده اولوب غم مونسيم

حسرتي ديلده نچه مين يولاولوب وار اولموشام

اولماسا بير كيمسه عاشق درك ائدنمز حاليمي

اديمي عاشق قويوب درده گرفتار اولموشام

جرئتيم يوخدور دييم منده دوغرچي عاشقم

وار بو قدري يانمشام مشتاق ديدار اولموشام

انتظارم گلسه والله خسته گوگلوم دينجلر

چاره ايلر درديمه چوخداندي بيمار اولموشام


امروز را آرام تر.، با من مدارا کن
آه ای پری، وردی بخوان، بر من دری وا کن

دلگیرم از تو، از خودم، از "بی تو بودن" ها
کمتر مرا درگیر حس "منزوی" ها کن

دنیای تابستانی ات، از من چه می داند
من شاعرم، پاییز را اینگونه پیدا کن

تا ما شدن چیزی نمانده، یک بغل کافیست!
من نه. تو نه. کمتر از این آغوش پروا کن

یک پنجره مرز میان ماست، آئینه!!!
گاهی خودت را در غزل هایم تماشا کن

میخواستی واضح ببینی شور را در من؟
پس اندکی نزدیک تر بر شیشه ام ها کن.



هزاران قصه و احوال پرسی های تکراری
ولی یکبار نشنیدم بگویی دوستم داری؟

شبیه دوره گردی که بساط عاشقی دارد
دلی دارم که ویران است،محبوبم،اری؟

تمام روز در راهت نشستم باز خندیدی
که یا مجنون شدی آخر و یا بی عار و بیکاری!

نمیدانم که چندین بار از عشقت زمین خوردم
بده قولی اگر افتاد قلبم، زود برداری

فراوانی لبخندی تجمع شد به لبهایم
فراتر رفت و ترسیدی از آن تصویر آماری!

بیا یکبار با قلبت کمی رو راست تر تا کن
اگر دل باختی ناگه،چرا در فکر انکاری ؟

بگو آرام در گوشم همه شب گریه هایت را
که مهمان است در چشمان من تا صبح بیداری

به ترس دلنشینی که درون سینه ام دارم
پیاپی باز میگویم که من را دوست میداری


در استکان من غزلی تازه دم بریز
مُشتی زغال بر سرِ قلیان غم بریز

هِی پُک بزن به سردیِ لبهای خسته ام
از آتش دلت سرِ خاکسترم بریز 

گیراییِ نگاه تو در حدّ الکل است
در پیک چشم های تَرَم عشوه کم بریز

وقتی غرورِ مرد غزل توی دستِ توست
با این سلاح نظم جهان را به هم بریز

 

بانو! تبر به دست بگیر انقلاب کن
هرچه بت است بشکن و جایش صنم بریز


لطفاً اگر کلافه شدی از حضور من
بر استوای شرجیِ لبهات سم بریز.!

امید صباغ نو


چشمم به حرف آمده و بی قرار، لب

کی بشکند سکوت مرا بی گدار، لب

تقدیم تو هزاره ی من! یک هرات چشم

نا قابل است سهم تو یک قندهار، لب

"بودا" دل من است که تخریب می شود

بوسه است مرهم دل ومرهم گذار: لب

می رقصمت چنین که تویی در نواختن

نی : لب، کمانچه : لب، دف و چنگ و دوتار: لب

در حسرتم که اول پائیز بشکفد

بر شاخه ات شکوفه ی سرخ انار - لب

«کبری »


میگویم دوستت‌دارم
و تو چونان
گلدان اطلسی که در صبح‌گاهان آب می‌نوشد
زیباتر می‌شوی!

آن‌گاه خورشید از بین برگ‌هایت
به جهان دست می‌ساید
و می‌روبد از خاک،باران را!

می‌گویم دوستت دارم
بازوانت انگور می‌دهند
هوای مست گونه‌ات،
که به آغوشم افتاد،

شعر می‌خوانم
تا هوا زنده بماند
آب زنده بماند
خورشید زنده بماند
انگور زنده بماند
و اتاق چشم ببندد
تا شاید اطلسی با طعمی گس!
بگوید من نیز.


حامدنیازی


تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

کلینیک جراحی های زیبایی دل نویس های من بی سانسور احتمالا... پول مارکت پریناز چت|چت پریناز|پریناز چت اصلی الف بلاگ zahra گل سنگ فروشگاه ايران پارس الکتريک